داستانک زیبا و پند آموز بهشت
به ادامه مطلب بروید.
روزی در کنار او نشسته بودم .
در حین کنجکاوی هایم ناگهان فکری به ذهنم رسید
از او پرسیدم : چه کار کنم که بهشت روزیام شود؟
با لبخندی به من گفت : بهشت در خانهات است
گفتم : یعنی چه؟
گفت : بهشت، مادر توست؛ اگر میخواهی به بهشت بروی وقتی داخل خانه میشوی، یک بوسه بر پیشانی و یک بوسه به پای مادرت بزن، غیرممکن است که بهشت روزی تو نشود .
یک ربع ساعتی در فکر فرورفتم .
پس از آن تا زمانی که مادرم زنده بود و داخل خانه میشدم، چون مادرم نمیگذاشت بر پایش بوسه زنم، پیشانیاش را میبوسیدم ... .